بررسی حجیت ظواهر در علم اصول
از اصطلاحات اصول فقه امامیه. مقصود از ظواهر دلالت متن یک نوشتار یا گفتار است، یا به عبارت دیگر استفادههای مستقیم و تحت اللفظی عُرف عام از یک نوشته یا گفته را ظاهر استفاده شده از آن گویند.
نویسنده: محمدرضا انصاری
از اصطلاحات اصول فقه امامیه. مقصود از ظواهر دلالت متن یک نوشتار یا گفتار است، یا به عبارت دیگر استفادههای مستقیم و تحت اللفظی عُرف عام از یک نوشته یا گفته را ظاهر استفاده شده از آن گویند. تردیدی وجود ندارد هنگامی که شخص سخنی بر طبق اصول و دستور یک زبان متداول میگوید عُرف آگاه بدان زبان و سخندان از ظاهر سخن گوینده موضوعی را فهمیده و استفاده میکند. اصولیین امامیه طی بحثهای دامنهدار و گام به گامی یک یک موانع حجیت ظواهر را از سر راه برداشته و در نهایت به پایهگذاری اصل حجیت ظواهر رسیدهاند. آنان نخست به بررسی این موضوع پرداختهاند که هرگاه گوینده و نویسنده لفظی را در معنایی که در لغت برای آن وضع و قرارداده شده استفاده کند، آن لفظ مفهومی ظاهر داشته و دلالت بر معنایی میکند که در ساختمان زبان برای آن قرار داده شده است. به تعبیر دیگر هنگام شنیدن آن سخن یا نوشته هر یک از الفاظ و کلمات و عبارات و جملههای استفاده شده و دارای معنای معین، تک تک آن معانی را در ذهن او تداعی میکند؛ و در نهایت مجموع این معانی یک مطلب کلی که همان موضوع گفته یا نوشته شده است را در ذهن او به وجود میآورد. برای مثال اگر شخصی بگوید یا بنویسد (دوستم از سفر بازگشت) مجموع ظاهر الفاظ این جمله یک مطلب را به شنونده و خوانندهی آن میفهماند و آن بازگشت این شخص معین است. با استقرار این فهم در ذهن شنونده یک احمال و ظن به همراه او میآید و آن ظن و گمان شنونده به بازنگشتن آن مسافر است، حال در این مرحله آیا شنونده میتواند به ظن حاصل در ضمیر خود اعتناء کرده و اهمیت دهد، و به عبارت دیگر آیا صرف یک ظهور ناشی از گفته یا نوشتهی این شخص میتواند برای شنونده حجت شود به گونهای که او را وادار به کاری نظیر رفتن به دیدن مسافر نماید؟ یا آن هنگامی میتواند بر این ظهور ترتیب اثر دهد که حجت ظهور ثابت شود و با اثبات آن آثار حجیت بر این ظاهر و دیگر ظواهر بار خواهد شد. لازم به یادآوری است که بحث از حجیت ظواهر فرع بحث دربارهی دو دلیل مهم شرعی یعنی کتاب (= قرآن) و سنت است، زیرا وظیفهی یک اصولی و فقیه استنباط احکام شرعی از منابع آن یعنی کتاب و سنت است. و این دو اصل متنهای نوشتههائی است به صورت وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و یا پرسش و پاسخ از معصومین است که به وسیلهی راویان روایت گردیده و بعدها در مجموعههای حدیثی گردآوری شده است. از این رو اصولی جز الفاظ و جملات چیزی در برابر خود نمیبیند و مجبور است با آنها کار کرده و حکم شرعی را استنباط کند. هنگامی که فقیه و اصولی با یک آیهی قرآن یا متن یک حدیث روبرو میگردد از ظواهر آن دو، موضوعی را درک میکند و در ذهن او یک ظن نسبت به آن موضوع شکل میگیرد. در این صورت است که اصولی با یک سؤال مهم روبرو میگردد، که به چه دلیل این ظاهر حجت است؟ و چگونه میتواند با اعتماد بر ظن به وجود آمده در ذهنش یک حکم شرعی مطابق با ظاهر آیه یا حدیث را استنباط کند؟ به ویژه آن که اصل اولی دربارهی ظنون، عدم حجیت است زیرا ظن جز احتمال چیزی نمیباشد و نمیتوان بر احتمال آثار شرعی و قانونی بار کرد مگر آن که این ظن حجیت یافته و اعتبار و ارزشی برای آن از خارج ذاتش جعل شود و گرنه ذات ظن بیحجت است. حال اگر دلیلی یافتیم که ظن را حجت دانست مطلق ظواهر، حجتدار شده و قابل استدلال و استفاده و اثردار میگردد.
اصولیین امامیه طی بحثهای دامنهدار و گام به گامی یک یک موانع حجیت ظواهر را از سر راه برداشته و در نهایت به پایهگذاری اصل حجیت ظواهر رسیدهاند. آنان نخست به بررسی این موضوع پرداختهاند که هرگاه گوینده و نویسنده لفظی را در معنایی که در لغت برای آن وضع و قرارداده شده استفاده کند، آن لفظ مفهومی ظاهر داشته و دلالت بر معنایی میکند که در ساختمان زبان برای آن قرار داده شده است. بنابراین پایهی اول در به وجود آمدن ظهور برای هر کلمه و لفظ استعمال و استفاده از آن کلمه در همان معنایی است که در زبان برای آن قرار داده شده است. سپس به بررسی این مسأله پرداختهاند که گوینده و نویسنده نیاز به نشان دادن قرینه و نشانهای بر جدی بودن خود در استفاده از این کلمات معنی دار دارد، یعنی هدف او فهماندن و انتقال دادن این معانی از ذهن خود به و سیلهی این کلمات به ذهن شنونده و خواننده است. ضرورت نیاز به این نشانهها به ویژه در مواردی که در متن کلمات مشترک و متشابه و مبهم و گنگ استفاده شده بیشتر احساس میشود. با تثبیت این دو اصل، اصولیین امامیه به بررسی و تحلیل وضع مردم در جوامع گوناگون پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که کلمات و الفاظ و جملات وسیلهی ارتباط و تفهیم و انتقال مفاهیم میان مردان آگاه جوامع گوناگون است. مردم نه تنها خود بنابراین این اصول عمل کرده بلکه گفته و نوشتهی دیگران را نیز با همین معیارها مورد سنجش و پذیرش قرار داده و قبول یا رد میکنند. با اثبات این سیره که از آن در اصطلاح ا صولی با نام سیرهی عُقلائیه یاد میشود پایهی مهم دیگری پیریزی میگردد که همان روش و رفتار مردمان عاقل و سخن فهم جوامع گوناگون است که در گفتار و سخن خود بر اساس آن دو اصل اولی رفتار میکنند؛ و با جمعبندی میان اصل أخیر و اصل مهم دیگری که عبارت است از ارتباط شرع با این مردمان و این که شرع مجبور است برای فهماندن احکام خود به آنان به گونه و شیوهای رفتار کند که خود مردمان بدان اُنس و عادت دارند. از این رو شرع عاقل نیز به شیوهی مردمان جوامع رفتار کرده و احکام خود را با در نظر گرفتن آن دو اصل به مردم ابلاغ میکند، و بدین گونه ظواهر الفاظ و جملات و عبارتهای کتاب و سنت بنابر اصل قاعدهی کلّی دارای معنی گردیده و میتواند برای شنونده یا خواننده حجت باشد و او نیز ملزم است آثار شرعی و قانونی و عرفی را بر آنها بار کند، و به اصطلاح فقهی ظواهر کتاب وسنت برای مکلف تخبیر و تعذیرآور است و مکلف به بهانههای واهی و سست نمیتواند از ظن به وجود آمده در نفس و ضمیر خود در اثر دلالت ظاهر کتاب و سنت، دست بردارد. بنابراین هنگامی ظاهر جمله حجت خواهد بود که گویندهی سخن در مقام ابراز نظر قلبی خود قصد بیان حکم یا موضوع مابهالحکم را داشته باشد و در این راه همانند دیگر افراد عرب از الفاظ معنیدار غیر مشترک و یا مبهم نیز استفاده کرده باشد، و هنگام بیان نظر خود قرینه و نشانهای بر مجاز بودن آن استعمالات یا جدی نبودن سنجش ارائه ندهد. بنابراین هرگاه گوینده قصد واقعی نداشته بلکه هدف او شوخی یا تمسخر یا امتحان نمودن باشد، یا آن که از کلمات متشابه و مشترک و مبهم و چند پهلو استفاده کند، یا آن که قرینه و نشانهای دلالت کند که مقصود او خلاف ظاهر لفظ استعمال شده است، در این چند صورت ظاهر لفظ و جمله حجت نبوده و آثار حجیت بر آنان بار نخواهد شد.
حجیت ظواهر کتاب و سنت، برخی از اخباریین به رغم اعتقاد و قبول آنان به حجیت ظواهر الفاظ، بر این باورند که ظواهر کتاب یعنی ظواهر آیات قرآن حجت نبوده و نمیتواند بدانها برای استنباط احکام شرعی استدلال کرد مگر آن که تفسیر یا توضیحی دربارهی آنها از اهلالبیت (علیه السلام) رسیده باشد و تنها در این صورت ظواهر آیات تفسیر شده حجت خواهد بود. استدلال این گروه از اخباریین بر این پایه است که قرآن زبان وحی است و خداوند مضامین عالیهی تشریعی و تکوینی را به وسیلهی این آیات بر قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل فرموده است و تنها کسانی قادر به درک و فهم محتوای آنانند که طرف خطاب قرآن بودهاند که اینان جز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) کسی نمیباشد و به این علت است که در روایات متواتری مسلمانان از تفسیر خودسرانهی قرآن و یا تفسیر به رأی نهی گردیدهاند (مَن فَسِّرَ القرآنَ بِرأیه فَلِیَتَبّوأ مقعدَه مِنَ النّار) یا (انما یُفسّر القرآن مَن خوطب به). بنابراین ظاهر آیات برای عامهی مردم حجت نمیباشد مگر آیهای که تفسیری دربارهی آن آمده باشد.
اصولیین امامیه با پذیرفتن عالی بودن مضامین آیات قرآن و حرمت تفسیر قرآن به رأی با تأویل آن و صلاحیت امامان معصوم (علیه السلام) در تفسیر آن بلکه انحصار تفسیر آن بدانان، و حرمت حکم بر طبق ظاهر آیهای پیش از بررسی آیات عام و خاص و مقید و مخصص و ناسخ و منسوخ، در عین حال معتقدند که آیات قرآن برای هدایت مردم نازل شده و گروهی از قرآن شناسان و فقیهان قادر به فهم آن بوده و با توجه به شرایط فوقالذکر قدرت تفسیر آن و استنباط احکام شرعی را نیز دارند، گذشته از این در روایات متواتری امامان معصوم (علیه السلام) مردم را به تدبر و تفکر و عمل به مضمون و ظاهر آیات قرآن فراخواندهاند، بلکه تشخیص روایات صحیح از ناصحیح و متعارض را به موافقت با قرآن دانستهاند، از این رو ظاهر آیات ضرورتاً حجت میباشد.
کتابنامه :
فوائد الاصول، 54؛ کفایة الاصول، 281؛ فرائدالاصول، 133/3؛ اجود التقریرات، 90/2؛ مصباح الاصول، 117/2؛ منتقیالاصول، 207/4؛ اصول الفقه مظفر، 123/2؛ دروس فی علم الاصول، 211/1، 179/2.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
اصولیین امامیه طی بحثهای دامنهدار و گام به گامی یک یک موانع حجیت ظواهر را از سر راه برداشته و در نهایت به پایهگذاری اصل حجیت ظواهر رسیدهاند. آنان نخست به بررسی این موضوع پرداختهاند که هرگاه گوینده و نویسنده لفظی را در معنایی که در لغت برای آن وضع و قرارداده شده استفاده کند، آن لفظ مفهومی ظاهر داشته و دلالت بر معنایی میکند که در ساختمان زبان برای آن قرار داده شده است. بنابراین پایهی اول در به وجود آمدن ظهور برای هر کلمه و لفظ استعمال و استفاده از آن کلمه در همان معنایی است که در زبان برای آن قرار داده شده است. سپس به بررسی این مسأله پرداختهاند که گوینده و نویسنده نیاز به نشان دادن قرینه و نشانهای بر جدی بودن خود در استفاده از این کلمات معنی دار دارد، یعنی هدف او فهماندن و انتقال دادن این معانی از ذهن خود به و سیلهی این کلمات به ذهن شنونده و خواننده است. ضرورت نیاز به این نشانهها به ویژه در مواردی که در متن کلمات مشترک و متشابه و مبهم و گنگ استفاده شده بیشتر احساس میشود. با تثبیت این دو اصل، اصولیین امامیه به بررسی و تحلیل وضع مردم در جوامع گوناگون پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که کلمات و الفاظ و جملات وسیلهی ارتباط و تفهیم و انتقال مفاهیم میان مردان آگاه جوامع گوناگون است. مردم نه تنها خود بنابراین این اصول عمل کرده بلکه گفته و نوشتهی دیگران را نیز با همین معیارها مورد سنجش و پذیرش قرار داده و قبول یا رد میکنند. با اثبات این سیره که از آن در اصطلاح ا صولی با نام سیرهی عُقلائیه یاد میشود پایهی مهم دیگری پیریزی میگردد که همان روش و رفتار مردمان عاقل و سخن فهم جوامع گوناگون است که در گفتار و سخن خود بر اساس آن دو اصل اولی رفتار میکنند؛ و با جمعبندی میان اصل أخیر و اصل مهم دیگری که عبارت است از ارتباط شرع با این مردمان و این که شرع مجبور است برای فهماندن احکام خود به آنان به گونه و شیوهای رفتار کند که خود مردمان بدان اُنس و عادت دارند. از این رو شرع عاقل نیز به شیوهی مردمان جوامع رفتار کرده و احکام خود را با در نظر گرفتن آن دو اصل به مردم ابلاغ میکند، و بدین گونه ظواهر الفاظ و جملات و عبارتهای کتاب و سنت بنابر اصل قاعدهی کلّی دارای معنی گردیده و میتواند برای شنونده یا خواننده حجت باشد و او نیز ملزم است آثار شرعی و قانونی و عرفی را بر آنها بار کند، و به اصطلاح فقهی ظواهر کتاب وسنت برای مکلف تخبیر و تعذیرآور است و مکلف به بهانههای واهی و سست نمیتواند از ظن به وجود آمده در نفس و ضمیر خود در اثر دلالت ظاهر کتاب و سنت، دست بردارد. بنابراین هنگامی ظاهر جمله حجت خواهد بود که گویندهی سخن در مقام ابراز نظر قلبی خود قصد بیان حکم یا موضوع مابهالحکم را داشته باشد و در این راه همانند دیگر افراد عرب از الفاظ معنیدار غیر مشترک و یا مبهم نیز استفاده کرده باشد، و هنگام بیان نظر خود قرینه و نشانهای بر مجاز بودن آن استعمالات یا جدی نبودن سنجش ارائه ندهد. بنابراین هرگاه گوینده قصد واقعی نداشته بلکه هدف او شوخی یا تمسخر یا امتحان نمودن باشد، یا آن که از کلمات متشابه و مشترک و مبهم و چند پهلو استفاده کند، یا آن که قرینه و نشانهای دلالت کند که مقصود او خلاف ظاهر لفظ استعمال شده است، در این چند صورت ظاهر لفظ و جمله حجت نبوده و آثار حجیت بر آنان بار نخواهد شد.
حجیت ظواهر کتاب و سنت، برخی از اخباریین به رغم اعتقاد و قبول آنان به حجیت ظواهر الفاظ، بر این باورند که ظواهر کتاب یعنی ظواهر آیات قرآن حجت نبوده و نمیتواند بدانها برای استنباط احکام شرعی استدلال کرد مگر آن که تفسیر یا توضیحی دربارهی آنها از اهلالبیت (علیه السلام) رسیده باشد و تنها در این صورت ظواهر آیات تفسیر شده حجت خواهد بود. استدلال این گروه از اخباریین بر این پایه است که قرآن زبان وحی است و خداوند مضامین عالیهی تشریعی و تکوینی را به وسیلهی این آیات بر قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل فرموده است و تنها کسانی قادر به درک و فهم محتوای آنانند که طرف خطاب قرآن بودهاند که اینان جز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) کسی نمیباشد و به این علت است که در روایات متواتری مسلمانان از تفسیر خودسرانهی قرآن و یا تفسیر به رأی نهی گردیدهاند (مَن فَسِّرَ القرآنَ بِرأیه فَلِیَتَبّوأ مقعدَه مِنَ النّار) یا (انما یُفسّر القرآن مَن خوطب به). بنابراین ظاهر آیات برای عامهی مردم حجت نمیباشد مگر آیهای که تفسیری دربارهی آن آمده باشد.
اصولیین امامیه با پذیرفتن عالی بودن مضامین آیات قرآن و حرمت تفسیر قرآن به رأی با تأویل آن و صلاحیت امامان معصوم (علیه السلام) در تفسیر آن بلکه انحصار تفسیر آن بدانان، و حرمت حکم بر طبق ظاهر آیهای پیش از بررسی آیات عام و خاص و مقید و مخصص و ناسخ و منسوخ، در عین حال معتقدند که آیات قرآن برای هدایت مردم نازل شده و گروهی از قرآن شناسان و فقیهان قادر به فهم آن بوده و با توجه به شرایط فوقالذکر قدرت تفسیر آن و استنباط احکام شرعی را نیز دارند، گذشته از این در روایات متواتری امامان معصوم (علیه السلام) مردم را به تدبر و تفکر و عمل به مضمون و ظاهر آیات قرآن فراخواندهاند، بلکه تشخیص روایات صحیح از ناصحیح و متعارض را به موافقت با قرآن دانستهاند، از این رو ظاهر آیات ضرورتاً حجت میباشد.
کتابنامه :
فوائد الاصول، 54؛ کفایة الاصول، 281؛ فرائدالاصول، 133/3؛ اجود التقریرات، 90/2؛ مصباح الاصول، 117/2؛ منتقیالاصول، 207/4؛ اصول الفقه مظفر، 123/2؛ دروس فی علم الاصول، 211/1، 179/2.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}